ای شهریار گیتی ای پادشاه عالم


صاحبقران اعظم شاهنشه معظم

ای سنجر ملکشاه ای خسرو نکوخواه


ای در جهان شهنشاه ای بر شهان مقدم

ای برده همت تو از روی دوستان چین


واورده هیبت تو در پشت دشمنان خم

فرع بزرگواری از رای توست والا


اصل خدایگانی از تیغ توست محکم

پر جشن توست زاول پر جوش توست کابل


وز تیغ توست غلغل در مولتان و جیلم

یزدان ز توست راضی ایمان به توست باقی


دولت ز توست عالی ملت به توست خرم

اعقاب را ز فرت جاه است تا به محشر


و اسلاف را ز نامت فخرست تا به آدم

اندر مصاف رزمت ضیغم شود چو آهو


واندر حریم عدلت آهو شود چو ضیغم

با جود تو گشاید درهای خلد رضوان


با عدل تو ببندد مالک در جهنم

شاهی و شهریاری مردی و کامکاری


رادی و بردباری هر شش تو را مسلم

آنجا که رزم سازی در تن کرا بود دل


وانجا که نرم سازی در دل کرا بود غم

ممدوح چون تو باید تا مدح و آفرینت


هر چند بیش گویم با قدر تو بود کم

بر ملک و دولت تو دستور توست میمون


چونانکه بود آصف بر ملک و دولت جم

بر تخت پادشاهی تاج پدر تو داری


او نیز در وزارت دارد کفایت عم

چشم جهان نبیند تا دامن قیامت


شاهی چو تو معظم صدری چو او مکرم

تا در طباع باشد با شیر ساخته می


تا در سماع باشد با زیر ساخته بم

زیر مراد بادت چونانکه هست گیتی


زیر رکاب بادت چندانکه هست عالم

بر مژدهٔ فتوحت نصرت شده پیایی


بر شادی صبوحت ساغر شده دمادم